به نام خدا - بهروز فرهادیان – 12 اسفند 1398 farhadian827@gmail.com
تلاش بی نتیجه
خیلی تلاش می کرد اما به نتیجه نمی رسید .
با ناراحتی گفت :
-بلند شو پسر ، چقدر می خوابی ؟ مگه
کار و زندگی نداری ؟ همیشه باید
کسی مواظبت باشد ؟
نمی شود که . من هی میگم بلند شو
ولی انگار بی فایده است .
یعنی مادرت را خبر کنم ؟
عصبانی شد و . . .
کاغذ را مچاله کرد و انداخت و گفت :
-باید برای نوشتن داستان
یک موضوع دیگر را انتخاب کنم !
درباره این سایت